سهراب خوش طینت

وبلاگ تخصصی گردشگری
آخرین نظرات
پیوندها

استرالیا یک دنیا زیبایی‌- بهار ۸۹ ( ملبورن)قسمت اول

این سفر را که مانند دیگر تورها بسیار خاطره انگیز بود بعداز تقریبا ۲ سال منعکس می‌کنم به امید اینکه این چند سطر ناچیز برگه سبزی باشد تحفه درویش

 در مورد این سفر نکتهٔ مثبت اینکه من در استرالیا چندین سال زندگی‌ کرده بودم و تا حدودی با محیط ومردم و فرهنگ… آشنایی داشتم اما تجربه همسفر شدن با عزیزان هموطن خود تجربه أی‌ بود شگرف!( که ثابت کرد گاو نر می‌خواهد و مرد کهن)

ملبورن

استرالیا قاره ای پر از شگفتی زیباتر از آن که در کلام بگنجد

حدود ۵۰،۰۰۰ سال پیش مردم بومی (ابرجینی ها) به این قاره آمدند، اما در حقیقت این قاره اولین بار توسط ویلیام جنز در سال ۱۶۰۶ کشف شد، هلندیها که مانند پرتغالیها واسپانیأییها ید طولایی در عرصهٔ اکتشاف و فتح جهان آنروز داشتند جزیره‌ تاسمانیا و کشور رویایی نیوزلند را کشف کردند ( اما در مورد استرالیا ، هلندیها پس از کشف این سرزمین آن را خشک و بدرد نخور یافتند! این بود که به فکر‌ تصرف این قاره نیفتادند

اما طبق معمول در نهایت این انگلیسیها بودند که مالکیت این قاره را مانند دیگر سرزمین‌ها از آن خود کردند و سال ۱۷۷۰ کاپیتان جیمز کوک در شمال شرق این قارهٔ جدید لنگر انداخت و چون سواحل و موقعیت محلی این قسمت از استرالیا را شبیه ولز در انگلیس دید آنجا را نیو سات ولز نامید.( نام کنونی ایالتی که سیدنی مرکز آن است)

۱۷۸۸ بریتانیا در حقیقت یک کلونی در این منطقه تاسیس می‌کند و افراد شرور و زندانی‌ها  را به این تبعیدگاه منتقل می‌کند و ۱۸۵۱ با کشف طلا در نیو سات ولز کم کم آوازه این سرزمین( بخصوص سیدنی) در جهان می‌پیچد ۱۹۰۱ شش ایالت تشکیل یک فدراسیون را میدهند

۱۹۲۷ پایتخت در نهایت به کانبرا منتقل میشود( همیشه بین ۲ ایالت ثروتمند نیو سات ولز (سیدنی) و ویکتوریا (ملبورن) بحث بود که پایتخت در کدام ایالت باشد و طبعا هر کدام خود را توجیح تر می‌دانستند اما تصمیم نهایی این شد تا بین این ۲ ایالت را تعیین و شهرکی بسازند که کانبرا نام گرفت

۱۹۶۰ دولت استرالیا افتخار داد تا مردم بومی این قاره را بعداز ۵۰،۰۰۰ سال آدم حساب کند و آنان را شهروند تشخیص دهد!!(ساکنین اصلی‌ کشور را!) ، متعاقباً در ۱۹۶۲ دولت شاه کار دیگری زد و آن حق رای به این مردم بومی بود!در  ۱۹۹۳ به مردم بومی این کشور حق داشتن زمین داده شد (قسمتی‌ از سرزمین‌های مادریشان نیز به آنان برگردانده شد)

۱۹۷۲ قانونی به نام استرالیای سفید منسوخ شد! در این کشور برای مدتی‌ طولانی قانونی وضع شده بود که این در نوع خود تا حدود زیادی آپارتاید یا تبعیض نژادی بود!! ( به موجب این قانون ملیت‌های به غیر از نژاد انگلیسی‌ ، اروپایی شرقی‌ و آسیا و…شهروند درجه ۲، ۳ حساب می‌شدند

۱۹۸۸ استرالیا ۲۰۰ سالگی اش را جشن ‌گرفت

ملبورن

ایالت ویکتوریا (ملبورن ) پر جمعیت‌ترین ایالت این کشور با بیش از ۵ میلیون جمعیت است، ملبورن شهری پر از گالری‌های هنر و مرکز جشن و فستیوال‌هاست ، همچنین جاذبه‌های بسیار و متنوع برای توریست از باغ وحش در فضای باز گرفته تا پارک های سر سبز و محله‌های قدیمی‌

پرواز گر چه با هوپیمأیی امارات بود اما طولانی بودن مسیر حدود ۱۷ ساعت همه را کلافه کرده بود

معمولا انسان در لحظات دشوار بیش از موقع دیگر خدای بزرگ را یاد می‌کند و مدام دنبال چاره جویی است، من هم کماکان مشغول رازو نیاز بودم و بیشتر امید به اینکه مشکلی در سفر پیش نیاید و همه چیز به خیرو خوشی‌ بگذرد( زهی خیال باطل)

اولین مورد اینکه هنوز تور شروع نشده یعنی  داخل هوا پیما بودیم که یکی‌ از همین همسفران نازنین آمد به شکایت که چرا تو به خانواده من توجه نمیکنی‌ نکته اینکه به دلیل تعداد افراد زیاد در آن تور هنوز فرصت آشنایی با بیشتر افراد گروه پیش نیامده بود

اما شیرینی قضیه زمانی‌ شروع شد که چون ما تقریبا صبح زود به هتل در ملبورن می رسیدیم هنوز اکثر اتاق‌ها حاضر نبود ( با اینکه این هتل در حقیقت شهری بود اما اتاق‌ها حاضر نبود!) شیرین تر اینکه درست اتاق چند تن از دوستانی که راجع به‌ کوچکترین مورد شاکی‌ بودند حاضر نبود!( بخشکی شانس!) خلاصه اینکه از ساعت ۱۰ صبح تا خود ۲ بعدازظهر درگیر تهیه اتاق برای این بزرگواران بودیم

تنها ۲ شب در ملبورن زیبا اقامت داشتیم که انصافا برای شهری با آن همه زیبایی‌ به نوعی توهین است (تور استرالیا بقول دوستان کمتر از یک ماه رفتن حرام کردن است)

از شانس دوستان بعداز گشت شهری در خود شهر فستیوال غذا و نوشیدنی بود که این خود حس و حال شهر را بسیار دل نشین تر می کرد گشت بر روی رودخانهٔ ملبورن و بازدید‌ها همه خاطر انگیز بود

ملبورن شهری با معماری سبک قدیم ( ۲۰۰ ساله) و جدید اما بسیار با شکوه ، شهری تمیز و دوست داشتنی

یکی‌ از مزایای هتل ما نزدیکی اش به مرکز شهر و همچنین در جوار مکدونالد بودنش بود، دوستانی بودند که کل سفر ۱۳ روزهٔ را تنها و تنها مکدونالد میل کردند!! ( گرچه توضیح برخی‌ از این عزیزان این بود که این غذا به نوعی سریعتر و بهتر و پاکتر بود اما غذای هر منطقه را به اعتقاد من ولو یکبار می بایست امتحان کرد، در مقابل دوستانی هم بودند که تقریبا تمام رستورانهای با کلاس شهر را فتح کردند جاهایی که حتی خود استرالیاییها هم بلد نبودند! و افتخار دیگری به افتخارات هموطنان عزیز فزودند

نکتهٔ شیرین دیگر این بود که روز حرکت به گلدکست قرار بر این بود که همه ۹ صبح آماده جلوی لابی هتل باشند و پرواز ما ۱۱:۳۰ ، البته گاها دوستانی که میخواهند از حد اقل وقت حد اکثر استفاده را بکنند ، اعتراض داشتند که چرا اینقدر زود، به هر حال من طبق هماهنگی‌ با نماینده از دوستان خواهش کردم سر وقت حاضر باشند چون استرلیأیها به سر وقت بودن و منضبط بودن معروفند ( قربونش برم که این تور حسابی‌ آبروی من رو خرید!!)، چیزی که اتفاق افتاد این بود که اتوبوس که می بایست نیم ساعت قبل از حرکت آماده باشد یکسات و نیم تاخیر داشت!! و ما تقریبا چیزی نمانده بود پرواز را از دست بدهیم! جالب اینکه زمان رسیدن به فرودگاه باز هم از همان خانواده همیشه گله مند و عزیز شاهکار دیگری را تجربه کردیم

داستان از این قرار بود که پس از تحویل چمدانها همه میبایست در فاصله زمانی کمتر از ۱۰ دقیقه سوار هواپیما میشدیم اما باور کنید یا نه این نازنین برای ۲۰ دقیقه کاملا گم شده بود و هیچ آثاری از ایشان نبود!! انگار اصلا از ایران با ما نیامده بود! فرزندانش ، من ، نگهبانهای فرودگاه هر چه گشتند وی را نیافتند! و آخر سر با خواهش از گروه قرار شد من بمانم به همراه یکی‌ از فرزندانش تا بلکه خاکی بر سرمان بکنیم

درست لحظه بستن درب هواپیما ایشان پیدا شدند! توجیح اینکه می‌خواستند دستشویی بروند اما اشتباه آسانسور را سوار شده بودند و کلا خارج از فرودگاه سر در آورده بودند! و راهشان را گم کرده بودند !( بی‌چاره حال و روز من !سکته مگه چه‌ جوریه! چجوریه مگه سکته!!؟)

استرالیا (گلد کست ساحل طلایی بهشت موج سواران-بریزبن) قسمت دوم

 گلد کست یا ساحل طلایی انصافا یکی‌ از سواحل زیبا با شنهای نرم قهوه أی‌ رنگ و آب دریایی نه چندان سرد برای شنا و بخصوص موج سوار‌ی، این منطقه حدود ۷۸ کیلومتر با بریزبن فاصله دارد و یکی‌ از مراکز اصلی‌ تفریح و گردش گری برای استرالیأییها و توریست هاست ، امکانات بسیار شامل چندین شهر بازی‌ که هر کدام حد اقل یکروز وقت می‌گیرد به اضافه تفریحات دریایی ( اسنرکلینگ یا شنا به روی آب و دیدن مرجان‌ها و ماهی‌‌ها یا غواصی در زیر آب که بسیار هیجان انگیز است)

   خوشبختانه آژانس برای ما یکی‌ از هتلهای بسیار خوب را در نظر گرفته بود (انصافا تمام هتل‌ها عالی‌ بود) و خود استخر هتل تقریبا کم تر از چند متر با دریا فاصله داشت  اما اینقدر امکانات تفریحی زیاد بود که بعید میدانم دوستان فرصت شنا را پیدا کرده باشند

هتل شرایتون گلدکست

گلدکست

 لطف قضیه اینجا شامل حالمان شد و خانومی مهربان و خونگرم و دلسوز به عنوان راهنمای محلی همراهیمان کرد( دقیقا بر عکس راهنمای سیدنی)

 شبها را با وجود هوای عالی‌ برنامهٔ شوی آفریقایی در کازینوی شهر و یا قدم زدن و صحبت کردن با دوستان که همه و همه خاطره انگیز بود سپری می کردیم( بخصوص شبی‌ که به اتفاق دوستان برای تماشای شو( مادرآفریقا) رفتیم و من وسط نمایش خوابم برد!! امیدوارم خرو پف نکرده باشم چون یه خورده تو ذوق هنرمند می‌زنه! پیری زود رس و خستگی‌ دیگه چه کنیم

 از جمله برنامه ها بازدید از شهر زیبا و نسبتا کم جمعیت بریزبن بود (مرکز ایالت کویینز لند با جمعیتی کمتر از ۲ میلیون)

 بریزبن

 از جمله گشت‌های بریزبن سفر ۲ ساعته با کشتی بود که حقیقتاً مناظر اطراف رودخانه  تمیزی  یکدستی و بکر بودن محض همهٔ جمعیت را غرق در شگفتی خود کرده بود

 همچنین از منطقهٔ‌ محافظت شده‌ کوآلاپارک  ( نوعی خرس تنبل ) دیدن کردیم که بخصوص برای خانوادهای بچّه‌دار بسیار لذت بخش بود

 در این سفر دوست عزیزم رضا صداقت از گلدکست همراه شد که از حضورش بسیار خرسند شدم

  بالن سواری! جانمی جان

 یکی‌ از تفریحات فوق‌العاده (تور آپشنال) در این سفر بالون سوار‌ی بود، که تا آنجا که در خاطرم هست ۲ خانواده شرکت کردند و در پایان همه اذعان داشتند تجربه بی‌ نظیری بود

 صبح زود ساعت ۴ حرکت کردیم ، خودمان بالون را  راه انداختیم ( البته کمک فنی هم بود) و بعداز حدود ۱ ساعت بالون سوار‌ی به یکی‌ از مزارع بزرگ انگور  رسیدیم که صبحانه را جایتان خالی‌ آنجا زدیم تو رگ از اون صبحا نه های فضایی! خود منظرهٔ اطراف و حس و حال محیط و اینکه از آسمان رسیدیم به زمین به سلامت  خارج از وصف است تنها آرزو می‌کنم چنین فرصتهایی برایتان فراهم شود

   آن چه در مورد ایالت کویینز لند و بخصوص گلد کست می‌خواهم بگویم این است که مناظر و سواحل  اینقدر چشم نواز بودند که تنها بایستی شما با چشم خود تجربه کنید! توصیفش تا حدودی کم لطفی‌ به اثر است (انصافا بعضی‌ مناظر نه تنها در کلام که حتا در چند عکس ساده هم  به هیچ وجه نمی گنجند)

بریزبن


استرالیا (سیدنی : جایی برای عاشق شدن!…) قسمت سوم-پایان

سفر را از کوچکی با خانواده ام تجربه کرده ام که به اعتراف فامیل  بسیار خوش سفر هستند اما جهانگردی و خاطرات سفر را با الهام از سفرنامه برادران امیدوار و خاطرات سفرهای خانواده دستیآری و… تجربه کردم . برادران امیدوار تقریبا ۶۰ سال پیش دنیای آنروز (بیش از ۷۶ کشور!) را گشتند که تجربیاتشان و آنچه که دیده اند براستی هر خواننده را منقلب می‌کند ( گر چه امروزه بسیاری از دیدنیهای دنیای آن زمان عوض شده اما برای مشتاقان سفر هنوز هم خواندن چنین سفرنامه هایی بسیار شیرین است ) در ادامه ضمن مرور سفر این بزرگواران تجربیات خود را هم منعکس میکنم که به حالت پاراگراف جدا خواهد بود

در اینجا قسمت کوچکی از خاطرات این عزیزان را برایتان نقل می‌کنم

 ۱۹۵۰ استرالیا سفرنامه برادران امیدوار

 برادران امیدوار:

 استرالیا سرزمین پهناوریست ، سرزمینی که ناگهان در سالهای گذشته رو به ترقی‌ نهاد، اما خانهٔ واقعه انسانهای اصیل آنجاست، انسان هایی که هنوز مانند بشر اثر حجر در تعقیب شکارند ، در تلاش معاشند و همچون پدران غار نشینشان زندگی‌ میکنند

 البته دوستان مستحضرند که امروز بعداز ۶۰ سال به آنها حق ملیت! حق رای! حق مالکیت داده شده!  جالب اینکه با تلاشی که دولت برای مدرنیزه کردن این مردم می‌کند با دادن کلبه به آنها و… اما همچنان زندگی‌ در فضای باز ، خوابیدن در دل دشت و…زندگی‌ در دل وحش را ترجیح میدهند. یکی‌ از معضلات این مردم در ابتدای ورود مهاجران به سرزمینشان ، مصون نبودن در مقابل بیماری‌هایی جدید بود که تلفات بسیاری به آنها وارد کرد، اینها جدا از کشتارشان در بدو ورود مهاجران بود!

(جوری که جزیره‌ تاسمانیا از وجودشان کاملا پاکسازی شد!!)

برادران امیدوار:

اینجا یکنوع ماهی‌ دارد که از درخت بالا میرود! هنگام غروب خورشید شعله های سبز رنگ میپراکند! و به خلاف سایر نقاط جهان دامن افق برنگ خون در نمی‌‌آید

(تجربیات هر بیننده بخصوص در زمان و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد من این  موارد را در طی ۸ سال اقامتم تجربه نکردم)

برادران امیدوار:

جالب توجه بود که کشتی ما هم استرالیا نام داشت ، این کشتی متعلق به یک کمپانی پر اعتبار ایتالیایی است، درون کشتی بی‌ سرو صدا نبود، زیرا بیش از ۷۰۰ تن زن و مرد ، کوچک و بزرگ ، ایتالیا را ترک کرده و بسوی استرالیا مهاجرت میکردند

 امروزه مناطق ایتالیایی و یونانی نشین بسیاری در بخصوص شهرهایی چون سیدنی و ملبورن وجود دارند طوری که در ملبورن جمعیت یونانی‌ها را سومین شهر پر جمعیت یونان می‌دانند

 برادران امیدوار:

 تازه دانستیم که هر ماهه چندین کشتی از کشورهای گوناگون اروپا مملو از ملیتهای متفاوت برای بدست آوردن کار بسوی استرالیا میروند ، از نخستین دقایقی که اینها از کشتی پیاده میشوند نه تنها اوضاعشان کاملا تامین است  و به کار هم گماشته میشوند بلکه هزینه مسافرت را نیز از بودجه وزارت کار دریافت می‌دارند!…..در شهر سیدنی با آقای قادری که تنها خانواده ایرانی‌ مقیم آنجاست ملاقات کردیم

  متأسفانه من موفق به ملاقات این عزیزان نشدم اما شنیدم که دیگر در داد و ستد فرش نیستند

 برادران امیدوار:

 و روزهای خوشی‌ را گذراندیم ، راستی‌ اگر این خانواده نازنین در آنجا نبودند بما خیلی‌ سخت میگذاشت،زیرا مردم آنجا هیچ علاقه به معاشرت ندارند چه بسا دو همسایه دیوار به دیوار که بیست سال در کنار یکدیگر زندگی‌ کرده اند نام همدیگر را نمی‌دانند و هرگز هم نمی‌خواهند بدانند

  این تقریبا هنوز هم صادق است البته زندگی‌ شهری و آپارتمان نشینی ، خودمان را هم در ایزان به همین روز انداخته

  افغان‌ها در استرالیا!!سفرنامهٔ برادران امیدوار

 بر اثر سر سختی طبیعت بیشتر نقشه کاپیتان فیلیپ نقش بر آب شد، بخصوص وقتیکه دست به کار ارتباط نقاط گوناگون زد، و خواست راه شوسه و راه آهن احداث کند، خود را در برابر این اقدام حقیر یافت، زیرا کسی‌ نمی‌توانست در این بیابان‌های خشک تاب و تحمل بیاورد،اما ناگهان اندیشه بکری بخاطر فیلیپ رسید و آن را عملی‌ سخت، او با یک نقشه‌ درست و دقیق عده‌ای از افغانهای قوی هیکل و شترهایشان را به استرالیا آورد، زیرا تنها شتر است که میتواند در این بیابانها دوشادوش انسان فعالیت کند، بزودی صدها افغانی و هزاران شتر وارد استرالیا شدند و دست بکار احداث خطوط شوسه زدند و بدین ترتیب باید اذعان داشت که نخستین مدارج ترقی استرالیا مدیون شتربانان افغا نیست، اما با اختراع اتومبیل کار آسان شد، و در نتیجه افغانها شتر‌ها را رها کرده و به کارهای سود آورتری پرداختند، امروزه در مناطق شمال استرالیا هزاران شتر وحشی در بیابان به سر میبرند که گاهی خسارت هنگفتی به بار می‌‌آورند، این شتر‌ها پس از آزاد شدن بر اثر محیط مساعد به تکثیر نسل پرداختند و حالا در روز‌های بی‌ آبی به دهکده‌ها حمله میکنند و اطفال را زیر پاهای خود خورد و خاکشیر میکنند ، به همین سبب دولت پیوسته با این حیوانات وحشی مشغول مبارزه است و به کسانی‌ که کله شتر بیاورند جایزه میدهد

اکنون از هزاران افغانی، شاید عده بسیار کمی‌ در حدود بیست و پنج هزار نفر باقی‌ مانده اند که آنها هم پیر و از کار افتاده اند، و از دولت حق تقاعد دریافت می‌دارند، از میان رفتن افغانها چند علت اساسی‌ دارد، یکی‌ آنکه زنان سپید پوست به هیچ وجه حاضر به ازدواج با افغان‌ها نبودند و این خود مسئله مهمی‌ است، چند نفری هم که ازدواج کردند فرزندانشان از داشتن پدری مهربان خجل و شرمزده شدند و سر انجام پا به فرار گذاشتند، عده أی‌ از آنان نیز هزینه سفر خود را تهیه کردند و چون می‌خواستند در وطنشان بخاک سپرده شوند، پس از چهل یا پنجاه سال به افغانستان باز گشتند

 (یادم میاد اون زمان که افغانستان در جنگ بود افغان‌ها استرالیا را خونه خاله می‌گفتند! بسکه ورودشان (پناهنده شدنشان  به استرالیا راحت بود!یک روز که از رادیو سیدنی یک برنامه زنده گوش می‌کردم ، موضوع مردم بومی مناطق دور افتاده در استرالیا و شرایط زندگیشان بود که یک افغانی با لهجه غلیظ بومی استرالیأیی صحبت میکرد و میگفت از زمان تولدش همیشه در میان این قبایل بوده و،… ( این موضوع حتا برای خبر نگار هم جذابیت داشت چرا که حتا وی هم چندان اطلاعی از ورود افغان‌ها یا وجودشان در مناطق دور افتاده نداشت!) طبق آمار رسمی استرالیا  افغان‌ها از ۱۸۳۸ البته به تعداد کم با شترهایشان وارد این کشور برای کار در مناطق دور افتاده شدند و اسلام را تا حدی همین افغان‌ها وارد این کشور کردند)

 ایرانیان در استرالیا

 امروزه نزدیک به ۲۵۰۰۰ ایرانی‌ در استرالیا زندگی‌ میکنند که اکثرا در سیدنی و ملبورن اقامت دارند ( از سال ۱۹۴۸ ایرانیان علاقه به ورود به این کشور جهت اقامت ، پناهندگی و…داشتند اما به جهت قانون سفید استرالیا که ورود غیر سفید را به این قاره ممنوع میکرد( طبق این قانون فقط نژاد انگلو ساکسون شامل انگلیسی‌ ایرلندی اسکاتلندی و قسمت بیشتر غربی اروپا …اجازه ورود به این قاره را داشتند، که این یعنی‌ ایران جزو آسیا بود و ایرانیان حق اقامت در این کشور را نداشتند!) در نهایت از ۱۹۷۳ که این قانون بر داشته شد اجازهٔ ورود به هموطنانمان به صورت رسمی‌ داده شد ( البته خانواده جناب قادری همانگونه که برادران امیدوار ذکر کرده اند قبل از این در این کشور حضور داشتند و علتش اینکه این عزیزان با پاسپورت انگلیس وارد این کشور و مشغول داد و ‌ستد فرش شدند ۱۹۵۱

 سیدنی شهری پر از زیبایی‌ پر از طراوت سواحل بسیار روح نواز ( مثل منلی، بندای، کوجی،…) که هر کدام زیبأی خاص خود را دارند! یکی‌ ساحلیست برای آرمیدن بر روی شنهای نرم و لذت بردن از منظرهٔ اطراف (منلی)، دیگری جائی‌ برای موج سواری، شنا…(بندای)، و جائی‌ مثل فوجی با پرتگاه‌های زیبایش در کنار ساحل تنها بیننده را به شگفتی فرو میبرد!  لحظاتی که گاه بیننده آرزو می‌کند ای‌ کاش زمان متوقف شود و او در همان لحظه و منظره جاودانه شود

 سیدنی نه تنها طبیعتش حرفهای بسیار برای گفتن دارد شهر سازی بسیار زیبایی‌ هم دارد، ساختمان‌های بسیار قشنگ ( حتی برج هایش هم چشم نوازند و نه دل خراش

  Miss maquari chair

مکانی است مشرف به بندر زیبای سیدنی جایی که همسر شهردار خانم مکواری روزها را با خیره شدن به این منظره زیبا یاد وطن را زنده می کرد! میگم درسثه که اونموقع هنوز اپرا هاس و پل هاربری نبوده که منظره به این زیبایی بشه ولی انصافا بنظر شما بندر سیدنی و بنادر انگلیس قابل مقایسه هستند

 جاتون خالی‌ با خانوادهٔ نازنینم سواحل بسیار زیبای سیدنی رو با هلی کوپتر سیاحت کردیم ( برای من که عاشق قدم زدن در سواحل خاطره انگیز سیدنی بخصوص منلی و بوندای و کوجی …بودم تا قبل از این تجربه فکر می‌کردم همون مناظر رو میبینم اما وقتی‌ از هلیکوپتر با دیدی کاملا مشرف به ارتفاعات سوأحل مختلف این زیباترین بندر دنیا را  تجربه کردم  باورم شد این همه زیبایی‌ را  فقط و فقط از این بالا باید ببینی‌ تا بدونی که معنی‌ در وصف نمی گنجد یعنی‌ چه!!!

(یکی از مراکز خرید بسیار مهم لوکس و کلاسیک  در مرکز شهر)QVB 1898 ساختمانی قدیمی‌

 خاطره ام از این ساختمان مربوط به دورانیست که به عنوان  Seurity officer حدود ۸ ماه آنجا فعالیت داشتم (یادت بخیر سیدنی!)

سیدنی به خود می‌بالد که آثار تاریخی خود ( گرچه بیش از ۲۰۰ سال نمی گذرد) را حفظ کرده آنگونه که با قدم زدن در کوچه پس کوچ های سنگفرشش خود را در ۲ قرن پیش میابید! ( The Rocks)

سیدنی با داشتن ۲ اثر بسیار مشهورش ( خانهٔ اپرا و پل هاربر) -بنادر و خلیج‌های با حس و حال (پر از رستورارن ) فقط و فقط جأییست برای دل سپردن!

 

 

 Darling harbour

 

  

 China town

 

 (famous chinese dish (sizzeling