روزی دیگر در تهران
اولین جایی که می خواستیم از آن دیدن کنیم موزه ی هنرهای معاصر بود. ساختمان بسیار جالبی بود. کارهای هنری هنرمندان در این مجموعه ی اروپایی جمع آوری شده و به نمایش گذاشته شده بودند. یکی از آثار هنری شاخص، اثر هنری یک هنرمند ایرانی بود که از روی نقاشی میکل آنژ از صحنه ای که حضرت مریم جسد حضرت عیسی را به دست گرفته بود، نقاشی شده بود. ما از نحوه ی ارائه ی آثار هنری و دستاوردهای هنرمندان در موضوعات مختلف شگفت زده شده بودیم.
مکان دیگری که به بازدید از آن پرداختیم، خانه ی هنرمندان بود که یک ساختمان چهارطبقه آجری بود که در یک باغ سرسبز زیبا واقع شده بود. خانه هنرمندان تا ساعت دو بعد ازظهر بسته بود. بنابراین من و لیزا به مغازه کوچکی رفتیم که در آن نزدیکی بود. برای صرف نهار به رستوران رفتیم و در آنجا بهترین غذا در طول مدت سفر را خوردیم؛ خوراک مرغ ( با ادویه) کاری و برنج و دسر خامه ای با وانیل و شکلات. راننده ی ما چیزی شبیه یک همبرگر بزرگ با تکه های سیب زمینی برای خودش سفارش داد.
برای حدود یک ساعت در محوطه ی اطراف قدم زدیم. پوسترهای زیادی بر روی دیوارها نصب شده بوند که نشان دهنده ی برنامه های جدیدی بود که قرار بود به زودی اجرا شود. سهراب ما را به یک مرکز خرید مجلل برد که پر از مغازه های عتیقه فروشی بود و ما با شادی در آنجا گردش کردیم. سرانجام به فرودگاه قدیمی (مهرآباد) رفتیم و به همراه سهراب سوار بر هواپیمای ایرباس ماهان به طرف کرمان حرکت کردیم. هتل پارس، هتل بزرگ مجهزی بود که آن شب در آن اقامت کردیم.
کرمان
اتاق راحت ما در شب روشنایی کمی داشت اما روزی که در پیش داشتیم آفتابی بود. از پنجره هتل می توانستم شهر را ببینم که با کوه های سنگی و قله های برفی احاطه شده بود. شهری پرجمعیت با مغازه هایی فراوان.
ما ابتدا به طرف بازار بزرگ رفتیم. در این بازار، ردیفی از مغازه ها در زیر سقف های طاقی واقع شده بودند. مغازه ها، همه ی چیزهایی که در یک مرکز خرید باید فروخته شود را می فروختند. دیدن مغازه ها به نحو شگفت انگیزی برای ما سرگرم کننده و مأنوس بود. بیشتر جمعیت را زنان و کودکان تشکیل می دادند. ما از مغازه های عطاری، فرش و نمایشگاه قالیچه های ایرانی دیدن کردیم. در این نمایشگاه صدها قالی سه در چهار با طرح های زیبا بر دیوار آویزان شده بودند. لیزا برای خواهرش یک لباس سیاه بلند خرید و من یک رومیزی گلدوزی شده یک متری خریدم.
در سفرمان به ماهان دریک باغ رستوران زیبا غذا خوردیم و در آنجا به پشتی تکیه دادیم. برای رسیدن به باغ شازده ماهان (ثبت شده در میراث جهانی )با ماشین شصت کیلومتر راه پیمودیم. در این باغ آبراه ها و حوض های سنگی به هم پیوسته وجود داشت. عمارت دو طبقه آن از تالارهای پوشیده از فرش و دارای شومینه تشکیل شده بود. آخرین مقصد ما در ماهان مقبره و زیارتگاه شاه نعمت اله ولی، شیخ صوفی متعلق به قرن هفدهم بود. در اطراف این زیارتگاه تقریبا ده مغازه وجود داشت. حرم پوشیده از فرش این مکان، در فرهنگ باستانی ایران، جایگاه مقدسی برای جویندگان معنویت و آرامش و عبادت بوده است.
شام در رستوران هتل پارس مثل همیشه شامل برنج، کباب، سالاد و ماست بود. روز بعد قرار بود سفرمان را به یزد آغاز کنیم. فاصله کرمان تا یزد چهار ساعت بود.
در راه کرمان- یزد
بعد از صبحانه وسایل را در ماشین گذاشتیم و به طرف موزه صنعتی، موزه هنرهای معاصر کرمان حرکت کردیم. ساختمان موزه در میان یک باغ مستطیلی بزرگ واقع شده بود. ما از میان ردیفی از درختان زیبا عبور کردیم. قدمت این درختان به چهل سال می رسید. پیاده روی مرکزی شامل تعدادی آبراه های کاشی کاری شده بود. بنیان گذار این مجموعه صد سال پیش آن را به عنوان پرورشگاه خیریه تاسیس کرده بود. گالری های این مجموعه نمایشگاهی دائمی از آثار هنری مانند تابلوی رنگ و روغن و آبرنگ واسیلی کاندیسکی و آثاری از هنری مور بود. نمایشگاه موقت دیگری هم در آنجا برقرار بود که شامل آثار هنری زنان ایرانی بود و آثار به نمایش گذاشته شده در این گالری هر شش ماه یک بار تغییر می کردند.
بعد از آن سهراب برای ناهار ما را به یک رستوران واقعا بی نظیر و جدید برد که دارای پیش غذاهای سرد و گرم بی شمار بود. ما قبلا هرگز غذا خوردن در چنین رستورانی را تجربه نکرده بودیم. بیشتر پیش غذاها ایرانی بودند. رستوران در ساختمانی واقع شده بود که در آن یک مغازه ی نان، شیرینی و دسر فوق العاده و مغازه دیگری شامل لوازم مردانه و زنانه وجود داشت.
کم کم از میان ترافیک شهر عبور کردیم و وارد بزرگراه شدیم. تا یزد 250 کیلومتر فاصله بود. زمین کاملا خشک و صاف بود تا این که به تپه های سنگی قهوه ای روشن رسیدیم. در طرف دیگر جاده، در جایی که پنجاه کیلومتر تا مقصد فاصله داشت در یک کاروانسرای دایره ای شکل ( گنبد دار) با شکوه چهارصد ساله توقف کردیم. در زمان شاه عباس در هر چهل کیلومتر از جاده یک کاروانسرا وجود داشته است. این مکان باز سازی شده با فرش پوشانده شده بود و برای اقامت یک شبه به مسافری به نام دین یا زین اجاره داده شده بود. این مکان سرویس بهداشتی تمیز و رستورانی عالی داشت. در این رستوران یک سماور بزرگ برنجی وجود داشت. قبل از این که به یزد برسیم در آنجا فنجانی چای نوشیدیم.
هتل باغ مشیر دارای اتاق های متفاوتی بود که در یک باغ ایرانی واقع شده بوند. در سرتا سر طول بنا آبراه ها، درختان و گیاهان قرار داشتند. اتاق ما سقفی گنبدی با دیوارهای سفید داشت و به وسیله ی یک رادیاتور گرم می شد. فضای اتاق دلپذیر و آرام بخش بود. آن شب شام مختصری خوردیم و برای استراحت و سپری کردن شب به اتاقمان رفتیم.