خوزستان خاک پاک آریایی ( اهواز- شوش- شوشتر) ۹/۱۰/۹۰
این سفر را بی شک مدیون لطف و میهمان نوازی بزرگواری چون دکتر مفاخر بودیم ایشان با محبت و حوصله تمام در شهرهای اهواز (شهر خودش) و شوش و شوشتر ما را همراهی کرد که سفری بسیار خاطره انگیز بود همچنین در شوشتر دکتر لبیب عزیز هم همراه ما شد که این خود لطف سفر را بیشتر کردبه امید سفرهای بیشتر و فرصتی برای جبران محبت شما بزرگواران
سهراب
این خطهٔ با صفا و میهمان نواز با مردمانی پر از مهرو محبت با هوای تقریبا بهاریش (وقتی در تهران زمستون بی پیر بیداد می کنه) و اماکن بسیار دیدنیش
قسمت شد تا به اتفاق دوستان سری به این شهرو دیار بزنیم و خاطرات چندی پیش رو جور دیگه تازه کنیم
قدیما که وسیلهٔ نقلیه به این راحتی در دسترس نبود و رفت و آمد ها معمولا دیر به دیر و کند صورت میگرفت و اکثر افراد مهاجرین، تاجران، خدمهٔ دولت و…بودند ( حقیقتا مردم عادی از پس مثلا سفر از شمال ایران به جنوب به این راحتی ها بر نمی آمدند) جالب اینجاست که حالا که امکانات بی نظیر مثل سفر با هواپیما (مسیر هوایی تهران خوزستان رو میشه در کمتر از یک ساعت رفت!!) ایجاد شده اما باز هم به دلیل گرانی بلیط اکثر مردم مملکتمون از پس این مخارج بر نمی آیند یا وقت یک سفر طولانی رو ندارند.
به هر حال خاطره کوچیک و ناچیز این ۲ روز رو براتون میگم به امید اینکه به بزرگی قلبتون همهٔ کاستی هارو ببخشید
اهواز
جونم براتون بگه
این بار با هواپیما سفر کردیم امن و راحت یک ساعت!( اما بین خودمون باشه دیدن جاده ها و خستگی سفر خودش حس و حالی داره
فرصت ما زیاد نبود و همین چند روز رو هم غنیمت شمردیم و از سرمای تهران به گرمای خوزستان جیم شدیم ،
پل تماشأیی اهواز رو شب پیاده قدمی زدیم و آوازی زیر لب زمزمه کردیم …این هم یه قسمت با حس و حال سفر که ارزشش برام خیلی
آهسته و پیوسته به بازار قدیم ماهی فروش ها رفتیم و با حس حال عطر تره بار بازار خودمونو جلأیی دادیم آخر شب هم جاتون خالی چندتا فلا فل تپل زدیم تو رگ در حد بوندس لیگا! به حسابمون اینجوری تا خود صبح پیش میرفتیم ۵ هیچ از حریف جلو میفتادیم که عزیز مهمان نوازمان ما رو برای گشت شهری همراهی کردو قسمتهای مختلف شهر رو با چشمان مشتاقمان اونم با منظرهٔ شب آشنا کرد.
بعدش هم تو میدان راه آهن که از زمان رضا شاه ساخته شده باز شرمنده چند سیخ دل و جیگر شدیم که البته تا فرداش دلمون سازو دهل میزد! تا من باشم پر خوری نکنم
شوشتر
صبح روز بعد راهی شوشتر شدیم که بیشتر از ۱ ساعت راه طول می کشد، دلم می خواست تصور این راه رو بدون آلودگی کارخانههای کنار جاده بکنم تا ببینم چقدر زیبا تر میتونست باشه
وای که چقدر این شهر به ظاهر کوچیک و کم جمعیت زیباست! آسمون آبیش زمین خاکی رنگش رود های زندگی بخشش که به دو شاخه تقسیم میشود :دز و گرگر
شهر هنوز آسمون خراش نداره و حس و حال شهرک های قدیمی رو به بیننده القا میکنه
آبشارهای شوشتر
این اثر جاودانه که به ثبت یونسکو هم رسیده. از جمله ۱۱ اثر ثبت شدهٔ از ایران در یونسکو
این اثر شامل مجموعه ای از کانالها و نهرهای دست کند و آسیاب های آبی است، آب در پشت بند گر گر جمع شده و از طریق کانالهای سنگی به پائین دست بند انتقال پیدا کرده و با انرژی آب آسیاب های آبی بکار می افتد … روایت است که ساسانیان که رومیان را در جنگ شکست داده بودند از ایشان برای ساخت این بنا استفاده کردند ….دوستی می گفت ورودیهای کانال های آب به رود را با طلا نقره مس گرفته بودند که وقتی بیننده این منظره راه نگاه می کرد مثل این بود که از هرکانال جوی طلا و…روان بوده گاهی حتی تجسم اون دوران چه زیباست
از آبشارهای جاودانه به خانهٔ مرعشی رفتیم که از جمله خانه های دوری قاجار میباشد و بیشتر از هر چیز دید آن به آبشارها بیننده را ساعتها در تحسین این همه زیبایئ فرو می برد
بند میزان که شهرتش را از نامش گرفته دیگر الان چندان میزان بنظر نمی آید ! با توجه به جاده ای که بر روی این بند زده اند حساب معماری و زیست محیط این قسمت را به گونه ای در معرض تهدید قرار داده اند
و اما قلعهٔ سلاسه که با اینکه الان خرابه ای بیش نیست اما داستان و روایت آن را که بدانیم علاقه مان به این بنا چندین برابر می شود
به گفته یکی از دوستان راهنما: این شهر معروف به شهر راه های زیر زمینی بوده که حتی در زمان تصرف اعراب تا چند ماه این قلعه دفاع کرده و می توانستند از راه کانالهای زیر شهر خود را امن نگاه دارند
قبلا دوستی شوشتری گفته بود وقتی مشغول خاک برداری زمینم بودم به پله رسیدم! به شهرداری اطلاع دادم تا اگر می خواهند تحقیق کنند اما آن بزرگواران با کمال خونسردی فرمودند نیروی کافی نداریم چاله را پر کن و حالشو ببر
بنأیی که احتمالا باید موزه این قسمت باشد وجود دارد که آن هم بسته بود و یکی از کارکنان افتخاری اون قسمت را نشانمان داد
ناهار را جایتان خالی در بنأیی به نام خانهٔ مستوفی خوردیم از بناهای دوره قاجار و با منظرهٔ زیبا به اطراف و بند شادروان
بعداز آن هم از مسجد جامع شوشتر از خارج آن دیدن کردیم که زیبأیی خود را داشت و همچنین از کاروانسرای شوشتر که تبدیل به خانهٔ هنر شهر شده
شوشتر شهری کوچک اما با داستان و روایت های بسیار که حس یک روز زیبای خاطره انگیز را به مشتاقانش نوید می دهد
روز بعد عازم شوش شدیم و همانطور که اکثر عزیزان می دانند چغازنبیل یا زیگورات از جمله بناهای قدیمی و مایهٔ افتخارات ما ایرانیان است
زیگورات
که ریشهٔ اکدی دارد از بناهای دوران ایلامی است که به معابد طبقه دار و مرتفع گفته می شود( این شهر باستانی ۱۳ قرن قبل از میلاد مسیح توسط اونتاش پادشاهی ایلامی بنا شد و در ۶۴۰ پیش از میلاد توسط آشور بانی پال تصرف و ویران شد، باستان شناس فرانسوی گیرشمن بر روی این تپه کاوشهایی انجام داد و به این نتیجه رسید نوشته های کشف شده به زبانهای میخی، سومری، اکدی، ایلامی نشان از یک تمدن عظیم در این منطقه می داده، نام ایلام نخستین بار ۲۶ قرن پیش در نوشته ها ذکر شده است)
از جمله موارد قابل تعمق جای پای چند کودک بر روی آجرهای سنگفرش ، ساعت خورشیدی یا قربانگاه و بخصوص آجرهای نوشته دار در میانه دیوار! که همچنان در معرض تهدید آب و هوا و آفتاب سوزان این منطقه هستند!! ( اجرها احتمالا به این خاطر در این سطح در میانه دیوار گذاشته شده تا برای مردم قابل دید باشند)
شوش
خود شهر شوش که مهمترین بنای آن جهت بازدید باید کاخ آپادانا باشد که متاسفانه چندان چیزی جهت بازدید وجود ندارد
اما مورد قابل ذکر به نوعی قلعه فرانسویها یا قلعهٔ شوشی است که دوستان فرانسوی که جهت کاوش و حفاری در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمدند انجام داده اند
همانطور که اکثر شما عزیزان می دانید فرانسویها با ناصرالدین شاه قراردادی بستند که به دستور وی
طلا و مس و نقره هاشان از آن ما خاک و خلش از آن شما
طلا و مس چندانی به ناصرشاه نرسید که اگر میرسید همه آب میشد و خرج حرمسرایش و سفرهای فرنگ اما فرصت شد تا خاک و خلها را ما در موزهٔ لور ببینیم که براستی سالمترین و زیباترین قسمتهای بناهای باستانیمان را آنجا برده اند
قلعهٔ شوشی
در مورد قلعهٔ شوشی نکتهٔ ظریفی وجود دارد
خود قلعه یادگاری از فرانسویهاست حدود ۱۸۹۷ جهت حفاری ها در کاخ داریوش ( معماری قلعه خود نشانگر این مدعاست) اما موردی که قلب هر بیننده بخصوص ایرانی را به درد می آورد دیدن آجر نبشته های خطوط کهن!!! که در ساخت این بنا بکار رفته
دوست دارم همینجا مطلبی رو بیان کنم
در طی چندین بار بازدیدی که از موزهٔ لور داشته ام گاه شاهد صحنه هایی بوده ام که واقعا قلبم به درد آمده از جملهٔ آن زمانی که به محض رسیدن به قسمت ایران و دیدن شگفتیهای تخت جمشید و سالم ترین قسمتهای آپادانا در موزه لور اشک بر دیدهٔ عزیزان روان میشد و صد آه و افسوس می خوردند که اگر اینجا نمی آمدند شاید هرگز فرصت دیدن این بناهای با شکوه پیش نمی آمد و کی مردم خودمان خواهند دید چه ها را از دست داده ایم!! و فقط باید در کتاب ها راجبشان بخوانیم! به امید روزی که افتخارتمان به خونه برگردند
موزه شوش گرچه چندان چیزی جهت بازدید ندارد اما همین هم غنیمت است و امید اینکه بهتر و غنی تر شود
گرچه دیدن این خطه از سرزمین پاکمان ایران خیلی زمان می بره و دیدنی تر از این حرفاست اما همین هم غنیمتی بود
فرصتهای بعدی بیشتر از خجالت مام وطن در خواهیم اومد
به امید عشق
سهراب