در پایان سفر به ایران، در مسیر فرودگاه دکتر برانستون نظرات خود درباره سفر به ایران بیان می کند.
من بیل برانستون هستم و امروز روز پانزدهم آوریل است و ما درراه فرودگاه، بعد از گذراندن چندین روز فوق العاده در ایران برای حرکت به شهر دبی در امارات و بازگشت به کشورمان هستیم. در طول این مدت من سفرنامه می نوشتم و در این سفرنامه به نگارش وقایع سفر پرداخته ام. این سفرنامه به همراه چند مجموعه عکس کامل می شود و اینها بزرگترین دستاوردهای این سفر برای من هستند. تعداد مجموعه های عکس احتمالا به شش یا هفت عدد می رسد. حدود دویست عکس در هر کدام از آنها وجود دارد و هر کدام از مجموعه ها، تصاویر یکی از شهرهایی که بازدید کردیم را شامل می شود. این عکس ها یادگاری همیشگی از این سفر خواهند بود و ما هر زمان که بخواهیم با تماشای آنها تجربیات خود در ایران را به خاطر خواهیم آورد.
این سفر به علت حجم فراوانی از مسائل، دیده ها و تجربیات و چند وجهی بودن ابعاد آنها بسیار تاثیرگذار بود. ایران تاریخ طولانی و خارق العاده ای دارد وهر دوره از تاریخ آن پیشینه ای عمیق دارد.
قوی ترین تاثیر از ایران که من و همسرم آن را احساس کردیم، تجربه ای از عموم مردم بود. نوعی گرمی، صمیمیت، صداقت، سخاوت و همیاری که در این مردم دیده می شود که در بین مردم سرزمین ما وجود ندارد. مردم ایران دارای سادگی و صمیمیت، ابراز محبت آنی، لبخند زدن، صحبت کردن در برخورد با غریبه ها هستند و چنین رفتاری که من در طول سفر بدون استشنا از هر ایرانی دیدم یکی از زیباترین و تاثیرگذارترین تجربیاتی است که گاهی وقتی به آن فکر می کنم واقعا اشک به چشمانم می آید. لحظات ارتباط با مردم، لحظات شیرینی بود و تاثیر زیادی بر من گذاشت، زیرا این نوع از زیبایی در فرهنگ ما دیده نمی شود.
عجیب این که ایران سرزمین ماشین های سفید است. هر کس یک ماشین سفید دارد و این خیلی عجیب است زیرا در کشور ما ماشین ها به رنگ های مختلف هستند.
غذا در اینجا برای من مشکل ایجاد کرده بود. غذاهایی که ما انتظار داشتیم در اینجا وجود داشته باشند پیدا نکردیم، بیشتر غذاهایی که خوردیم تکراری بودند و خوردن آنها برای من سخت بود. البته برنج ایران بی نظیر است و سالادها و سوپ جو (چه سوپ جو همراه با گوجه فرنگی، چه سوپ جو همراه با خامه) فوق العاده بودند و ما از آنها لذت بردیم. همه چیز در اینجا طعمی قوی داشت و باب طبع من نبود. من غذاهایی را ترجیح می دهم که شیرین تر باشند و مواد غذایی که از میوه جات در آنها استفاده شده باشد. تقریبا ما هیچ میوه تازه ای در هتل ها نمی دیدیم. هر روز یک سیب یا گاهی هندوانه و انواع مختلف از سبزیجات و میوه جات تازه در هتل ها وجود نداشت. واقعیت خیلی خیلی مهم دیگر این است که در کشور ما بیشتر مواد غذایی بسته بندی شده و محصولات کارخانه ها فراوری شده هستند و عملیات شیمیایی بر روی آنها انجام شده است. در حقیقت ما در ایران به سم زدایی از دستگاه گوارش خود پرداختیم زیرا تمام مواد غذایی در ایران تازه هستند. همه چیز تازه است و همه ی غذاها قبل از پخته شدن تازه هستند و به سلامت بدن ضرر نمی رسانند. ما افراد چاق کمی را در ایران مشاهده کردیم در صورتی که در کشور ما پنجاه درصد افراد چاق هستند. سی درصد کودکان به اضافه وزن مبتلا هستند. در ایران فرهنگ استفاده از مواد غذایی تازه از مزرعه تا سفره وجود دارد.
از نظر اقتصادی توجه ما بیشتر به کسب و کارهای کوچک جلب شد؛ مغازه های کوچک که در بازار هر شهر و خیابان ها دیده می شد. در همه جا کالاهای مشابه دیده می شد و تنوع بسیار کمی در آنها دیده می شد. موقعیت های اقتصادی خوبی در این کشور وجود دارند و مهم ترین بخش آن به فرش اختصاص دارد.
هر کدام از فرش های ایران قصه ای دارند و نشانگر تلاش یک انسان برای خلق اثری پیچیده و تاثیرگذار هستند و آن قدر زیبا هستند که وصف آنها در قالب کلمات نمی گنجد. نقش فرش های ایرانی انعکاسی است از گنبدها ، مساجد ، عبادتگاه ها، تصاویر و طرح های باشکوه و زحمت باورنکردنی دست انسان که فرش ها را به قطعات هنری ماندگار تبدیل ساخته است. جاودانگی که در فرش ها وجود دارد ناشی از کیفیت تولید آنها یعنی محصول صنایع دستی است. فرش ایران سالیان سال به کشورهای دیگر از جمله کشور ما صادر می شود. شکوه محض و زیبایی حیرت انگیز فرش، چیزی است که بیش از هر چیز مرا به شوق می آورد. من علاقه ی وافری نسبت به فرش دارم و در ایران توانایی قدم زدن در هر بازار و هر مغازه که فرش تولید می کند برایم هیجان انگیز بود، هیجان مطلق!
ما تحت تاثیر این واقعیت قرار گرفتیم که جامعه ی ایران، جامعه ای خانواده محور است و هر جا که می رفتیم کودکانی وجود داشتند. بچه های کوچک که در آغوش پدر و مادرشان بودند؛ مثل یک گنج واقعی، زیبایی کودکان، لبخندشان، چشم هایشان، انرژی آنها؛ کودکانی نمونه که در خانواده ای نمونه با یک فرهنگ مثال زدنی رشد می کنند.
سرزمین ایران، سرزمینی خشک است؛ خشک و بدون
پوشش گیاهی با کوه های قهوه ای و قله های برفی. وقتی که در داخل شهرها حرکت می
کردیم، با درختان پر شکوفه و گل های طبیعی و مصنوعی در خیابان ها مواجه می شدیم.
وجود درختان و گیاهان در خانه ها باورنکردنی بود و بخشی از فرهنگ دلپذیر و بی رقیب
جامعه ایران را تشکیل می داد. در حقیقت مردم برای درختکاری و گلکاری شهر تلاش
زیادی انجام می دهند. در هتل ها نیز فضاهای طبیعی زیبا همراه با آب نما ها نشانگر
رویش و تازگی فصل بهار بود. البته ما در فصل بهار در ایران بودیم و من نمی دانم که
وقتی هوا گرم تر می شود ایران چگونه خواهد بود. زمانی که ما در اینجا بودیم، هوا
خنک و مطبوع بود و نسیم دل انگیزی می وزید و ابرها به آرامی در آسمان حرکت می
کردند. همه چیز شکوفا بود. فصل بهار در ایران حیرت انگیز بود.
نکته ی مهم دیگری که توجه مرا به خود جلب کرد هنرهای
دیواری بود. هر کدام از دیوارهای شهر با نقش و نگارها رنگ آمیزی و تزیین شده
بودند. البته همه جا تصویر رهبران و شهیدان دیده می شد و این کاملا قابل درک است
که تصویر کسانی که جان خود را فدای میهن کردند برای این که تمامیت ارضی و هویت ملی کشورشان را حفظ کنند ؛ بر
روی دیوارهای شهر نقش بسته باشد. ظرفیت هنری در ایران عظیم و پیوسته پویا است و هنر
در اشکال گوناگون خود را نشان می دهد.
در ایران همه یک گوشی تلفن همراه دارند و این شگفت انگیز است که هر کس در خیابان، دختر و پسر، بزرگسال، همه و همه تلفن همراه به دست گرفته اند و دائما در حال ارتباط با یکدیگر هستند. آنها از تلفن همراه خود برای فرستادن پیام کوتاه یا ارتباط با شبکه های اجتماعی استفاده می کنند و هر چه که هست، وقتی آدمی فکر می کند که از عمر این تکنولوژی کمتر از پانزده سال می گذرد؛ استفاده از آن در جامعه و فرهنگ و این که چه طور کشور ایران را به جامعه بین المللی متصل می کند، واقعا شگفت انگیز است. به خصوص این که این تکنولوژی اکنون در اختیار کودکان قرار دارد. کودکان بین دو تا شش سال با آن آشنا هستند و به آسانی با آن کار می کنند و از تلفن همراه برای بازی کردن استفاده می کنند و به نظر می رسد که جامعه بشری تا حدی در حال خارج شدن از کنترل می باشد و این باعث می شود که جامعه ی جهانی دارای یک فرهنگ واحد دیجیتالی شود. جامعه ای که پیوسته در حال اتصال است و با پیشرفت تکنولوژی، تجربه ها، قابلیت دسترسی و انتقال اطلاعات همگام است و این موضوع در قرن بیستم قابل تصور نبود.