سهراب خوش طینت

وبلاگ تخصصی گردشگری
آخرین نظرات
پیوندها

روز بعد، به بازدید از موزه ایران باستان پرداختیم. این موزه از دو ساختمان بزرگ تشکیل شده بود که شامل دست ساخته های بشر از ابتدای پیدایش تمدن و نیز بخش های جالب تر و  زیباتر شامل دوره های مختلف تاریخی مانند دوره ی پیش از اسکندر از سال 330 تا 700 قبل از میلاد مسیح و دوره ی کوروش و داریوش هخامنشی بود. قسمت های مختلف موزه را اندک اندک مشاهده کردیم. این موزه و موزه ی علوم از کاملترین موزه های اسلامی بودند.

آن روز یک روز بارانی سرد بود و کاملا با روز قبل متفاوت بود. باد ملایمی در بیرون می وزید که باعث شد ورود به محیط داخلی موزه برای ما خوشایند باشد. به بازدید خود ادامه دادیم و به طبقه سوم رفتیم  و وارد تالارهایی شدیم که در آنها جعبه هایی شیشه ای قرار داشت که در درون آنها اشیایی مانند ظروف شیشه ای، فرش، پارچه و قرآن های دست نویس و طلاکوب وجود داشت. بیشتر اشیا متعلق به قرون دهم ، یازدهم و دوازدهم و بسیار زیبا بودند. کمال و هنر به کار رفته شده در ساخت این اشیا، در زمان غلبه مغول به ایران باورنکردنی بود. در مقایسه با تمدن اولیه غرب در همان زمان، ایران از فرهنگ شگفت آوری برخوردار بود است. گنجینه ها کم کم وجود خود را آشکارمی کردند. هر چه که آهسته تر حرکت می کردیم بیشتر شگفت زده می شدیم و برای مشاهده هر کدام از اشیا که به زیبایی نمایش داده شده و نورپردازی شده بودند، توقف می کردیم.

مشاهده ی طلا و جواهرات، نمونه های بافته شده، آثار سفالی و شیشه ای نفیس و اشیای مختلف باعث شده بود که من و همسرم نتوانیم از شدت شگفتی سخنی به لب بیاوریم. به همه ی طبقات و نمایشگاه ها سر زدیم و هر قدم زدن و مشاهده ی هر کدام از وسایل به نمایش گذاشته شده، ما را به هیجان می آورد و حسی ناشناخته را در ما بیدار می کرد.

ما در ساعت یک بعد از ظهر به صرف ناهار در رستوران مجهز شیوا پرداختیم. پیش غذا و غذای اصلی  در این رستوران شامل ترشی زیتون، سالادهای مختلف، برنج و کباب، سوپ جو و نان محلی بود. همین طور که در خیابان ها در حرکت بودیم، تزیینات مختلفی در پیاده رو خیابان ها مشاهده می کردیم. یکی از خیابان ها با تخم مرغ های رنگ شده یک و نیم متری تزیین شده بود. که این نوع تزیین برای اولین بار در تهران به کار رفته بود. درختان نیز با وسایل مختلف تزیین شده بودند و بر روی دیوارهای اصلی شهر تصاویر رهبران و شهیدان به چشم می  خورد.

آخرین مکانی که از آن دیدن کردیم موزه آبگینه ( موزه ی شیشه  سفال) بود که دیوارهای آن آیینه کاری شده بود. این موزه زیبا در یک ساختمان دو طبقه واقع شده بود و یکی از بهترین موزه های اسلامی بود که به تازگی دیده بودم. بعد از آن به هتل بازگشتیم و در ساعت 7:30 شام خوردیم که شامل برنج، گوشت بره و کرم کارامل بود و آن روز به پایان رسید.

روز بعد

دیگر از طوفان و سرمای هوا خبری نبود و آن روز، روز دل انگیزی بود. ما با راجز ویلیامز صبحانه خوردیم که در شب قبل در مهمانی شام خداحافظی اش با او آشنا شده بودیم. او بیست و چهار روز در ایران بود. برای این که بتوانیم با هم ارتباط داشته باشیم خودم را به او معرفی کردم. همسر راجز و دو همسفر دیگر با ما صبحانه خوردند و ما در مورد تور مکان های غیرمعمول و سابقه ی تبت شناسی اش ( مطالعه سرزمین تبت) در سالها پیش صحبت کردیم. 

سهراب در ساعت 10 صبح به ما ملحق شد و اولین جایی که از آن دیدن کردیم بازار در مرکز شهر تهران بود. برای رفتن به آنجا باید از کنار تعداد زیادی مغازه ی مواد غذایی و اجناس دیگر عبور می کردیم. این مغازه ها پر از اجناس گوناگون بود که در آنها چراغ های بزرگ نورانی نصب شده بود. از سه یا چهار خیابان طولانی عبور کردیم که تقریبا ده ها هزار مشتری در آنها در حرکت بودند.

قبل از این که به بازار برویم به سمت کاخ سلطنتی صد و چهل ساله گلستان روان شدیم که اکنون به مکانی برای جذب گردشگر تبدیل شده بود. این کاخ شامل دو ایوان مشرف به یک حوض بود. نما با کاشی های زیبای رنگی پوشیده شده  بود و در قسمت داخلی که عکاسی از آن ممنوع بود، دیوارها و سقف ها آینه کاری شده بودند. مبلمان و دکوراسیون مجلل اصلی به موزه ی جواهرات منتقل شده بود که ما بعد از کاخ گلستان از آنجا دیدن کردیم. شکوه کاخ گلستان و تالارهای آن مرا به یاد قصرهای کاترین کبیر در سن پترزبورگ و عظمت مطلق آن می انداخت. سهراب در آنجا خلاصه ای از تاریخ قرن نوزدهم و بیستم تا به امروز را برای ما شرح داد.

بعد از آن ما به محوطه بازار بازگشتیم، آبمیوه ای خنک خوردیم و در راهروهای بازار به دنبال خرید جواهرات رفتیم. من یک فنجان کوچک نقره ای  خریدم که نقشی از شاهین بر روی آن وجود داشت. لیزا هم  دستبندهایی با نقش صور فلکی برای بچه ها خرید. نزدیک ساعت یک ما به دنبال ناهار همیشگی یعنی گوشت بره، برنج و سوپ جو در یک رستوران کوچک رفتیم. حرکت با ماشین از کوچه های پر از مشتری های در حال خرید دشوار بود. من یک زنگ کوچک زیبا خریدم ولی نتوانستم چاقوی کوچکی را که برای اضافه کردن به مجموعه ام ( کلکسیون) لازم داشتم، بخرم.

 در ساعت دو بعد از ظهر به موزه ی جواهرات رفتیم و در آن به مشاهده ی جواهرات، ظروف، تاج ها، شمشیرها و خنجرهایی با قدمت چهارصد سال پرداختیم. این که چه کسی توانایی خرید این جواهرات، الماس های بزرگ، زمردها، یاقوت ها و مرواریدها در جعبه های درخشان را دارد، در باور نمی گنجید. من در شگفت بودم  که نحوه استفاده از این جواهرات چگونه بوده است زیرا تصور می کنم به خاطرسپاری این همه جواهرات گوناگون و این که در چه مناسبت هایی استفاده شوند بسیار مشکل بوده است. این موزه تنها سه یا چهار روز در هفته ظرف مدت دو ساعت و نیم باز بود و باز شدن موزه باید با کسب اجازه از بانک و دولت صورت می گرفت. این مجموعه بسیار شگفت انگیز بود که جواهرات عادی در مقابل جواهرات موجود در این موزه بی ارزش به نظر می رسید.

 

 

 

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی